Saturday, December 27, 2008

Your request could not be processed, Please try again!

فاصله آنقدر نزديک است،
که از فرط نزديکی
واصله اش ميپنداری،
ليک ندانستی فاصله از جنس نرسيدن است
و
وصول ، عندالمطالبه
فاصله ، بينهايتِ صفر تا يک است که ناپيمودنی است
و
وصول قدم بر يک نهادن در لحظه ی طلب
ليک حال که در يک فرود آمدی ،
بدان که در صفری
و
آن لحظه که در صفر بودی ،
در يک .
و صفر و يک واحد است
و فرق اين دو فقط علم بدان است که رسيدی

***

پ.ن ؛ ر.ک.کامنت؛ سجاد :

" و فاصله چيست جز انديشه ی راه
و دوری چيست جز لحظه ی قبل از آغاز مسير
و کدام مطلوب است اينچنين طالب
که راه و مسير و قصد و طلب ،
همه در ساحتش رنگ ميبازد ! "

Monday, December 15, 2008

تا بحال از غصّه نجاتت داده اند ؟!
نه تنها وقت سحر ،
شايد برای لحظه ای ناچيز
و . . .

سلام علیکم

***

Saturday, December 13, 2008

Vous avez Raison !!!

فکر کن قرار است با کسی مشاجره لفظی داشته باشی
بر سر حقی که از تو ضایع کرده است
و در مسير رفتن به نزد آن شخص
برای خود نقشه ها میکشی
که برای نمونه
فلان خواهی کرد و فلان ،
به محض ورود مشکل را مطرح میکنی
و منتظر هستی تا او انکار کند
و آنوقت نقشه ات را پیاده سازی ،
ولی با برخورد خوب او مواجه میشوی
و او حقت را شریف میشمارد و میپردازد
و آنوقت تو مانده ای و نقشه ای نقش بر آب
و حقی که به ساده ای به آن رسیده ای
و نمیدانی باید از اینکه به حقت رسیدی خوشحال باشی
یا از اینکه نتوانستی حقت را خود از او بستانی ناراحت،
و . . .

***

Wednesday, December 10, 2008

Thursday, December 04, 2008

صاحبان انديشه !

کفشها بکنيد و
پيراهن چاک کنيد و
سر به زير افکنيد و
وارد شويد ،

آخر اينجا در نظر
شراب و کباب يکی است .

***

Saturday, November 29, 2008

چه سودم که هر آنچه خواستم
بالاترش بود
که
بازش خواستم و خواستم

ليک چه گويم که آن خداوندگار جاده
متصل دل فريبی میکند

***

Tuesday, October 28, 2008

Monday, October 13, 2008

SHAJARIAN Now !

کمتر از 20 متر به قله مانده ، روبرویت نشسته
همانگونه مغرور و سرمست
همان افسونگر یگانه ی ربنا ،
شب سکوت کوير
و
زمستان است
ديگر خموش ،
آرام ديده بپوشان
و
دل گوش بدار
استاد ميخواند

آه !

***

Thursday, October 02, 2008

بنده ی خدا ! عمريست يارانه ای نفس می کشی ،
حال که ميخواهی جواب سلامی بدهی زورت می آيد ؟؟!!

***

Sunday, September 28, 2008

Just RIght at the End of me

ملامتی ده ای يار !
تا بار دگر بودنم را به نظاره بنشينم

***

Thursday, September 18, 2008

Moderate Urself

تسبيح ها به اشتياق می آيند و به نرمی گم می شوند ،
به جز دستان چيزی برايت نمانده ،
آن را نيز کناری بنه

تا بی شماره ستايش کنی !

***

Monday, September 15, 2008


هنوز بعد از گذشت ساليان سال از اختراع روش زرده ی تخم مرغ و عسل و زردچوبه و آرد ( به روايتهای مختلف ) برای استفاده ی در هنگام دررفتگی يا کشيدگی يا شکستگی اين روش اولين درمان و تنهاترين روش درمانی است که به ذهن مادربزرگها و عمه بزرگها می رسد ، و نکته جالب اين است که علاوه بر اينکه هيچ وقت جوابگو نبوده بلکه کار را هم خراب تر کرده است ولی بازهم سفارش می شود و من در حقيقت نمی دانم که برای جا انداختن آن چه هجمه ی تبليغاتی بکار گرفته شده است و چه متفکرينی برای بازاريابی آن تلاش کرده اند که بعد از اين همه سال و نوآوری اين همه روشهای اثرگذار ارتوپدی و ليزردرمانی و ... باز هم توصيه می شود و باز هم بی نتيجه می ماند .

***

Thursday, September 11, 2008

سلام،

يکی از برکات ماه ربّنا، اين هست که آذرباد گرسنه است
و کمتر حرف ميزند،
و اصولاً سکوت چيز خوبی می باشد
حتی برای انسانهايی که هميشه دوست می دارند
که دلشان را هوار بکشند،
و حالا ميفهمم که چرا هميشه بعد از سحر
دلم درد ميگيرد

سلام

***

Saturday, August 30, 2008

Saggy Bottom Me

سلام بر تو ای ماه غفلت من !
وحشيانه شنيدن اولين ربّنايت را آرزومندم !

***


Friday, August 29, 2008

بار ديگر فيضی دست داد تا در خلوت شلوغ خود ،
گوش به آوای ابوعطای حضرت استاد بسپارم .

آه ای من !
چه سنگين شدی !

***

Monday, August 25, 2008

سلام
الان که فکرش را میکنم میبینم
که فرق میان خوردن ساندويچ کوکوسبزی 3000 تومانی در کافه ی خانه ی هنرمندان و ساندويچ کوکوسبزی 500 تومانی در ساندويچ سعدی نزديک ميدان بهارستان بسيار است ، ساندويچ اول را که ميخوری بر تو چند عيب حاضر ميشود : اول کبر و فخر فروشی که در چنين جايی غذايی به اين گرانی خورده ای و ميتوانی اين را با افتخار برای دوستانت تعريف کنی ، دو اُم سلطنت شکم که تو را بر چنين کاری حريص کرد ، سه اُم اسراف در مال و ترک قناعت ، چهارم افسوس بر مال از دست رفته و پنجم غفلت از شکرگزاری ، حال که چنين کردی بدان که بنده ی نفس گشتی و مجال گريز تنگ است و اگر ... هم سودی ندارد .

اما اگر ساندويچ دو اُم را خوردی بدان که می توانی با 3000 تومان 6 نفر را اطعام کنی به انتخاب خودت ، و بدانی که دعای خيری بدرقه ی راهت است .

سلام

***

Sunday, August 17, 2008

" When a Man gets money in his Pocket,
He begins to appreciate Peace "

***


Wednesday, August 13, 2008

Such a Turning Matter !

سلام
از موقعی که برگشتم اين اولين پستی هست که می نويسم
حرف خوب برای نوشتن زياد هست
ولی احساس می کنم هيچ کدام از آن همه حرف خوب
وقت نوشته شدنشان نيست .
يعنی مي دانيد ؟!!
در حال حاضر نمي دانم چرا اينقدر آرامش دارم ،
مثل کسی که به تازگی از اتاق عمل بيرون آمده است
و بين رويا و بيداريست و حال خوبی دارد
و نمي توانم حرفهای هيجانی بنويسم
احساس مي کنم خيلی حرفهای خوب را بايد بلعيد
و به هيچ کس نگفت
چون ممکن است کسی آن را نفهمد ، حتی سجاد
و آن وقت توی ذوقت بخورد

سلام

***

Saturday, July 26, 2008

Gone To The Gone !

تا حالا از روبروي مستجار‎* به روز كردي ؟‎!
خيلي حس خوبيه ‎!!

الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية علي ابن ابيطالب

***

*شكاف روي كعبه محل خروج فاطمه بنت اسد مادر حضرت امير

Sunday, July 06, 2008

The Fellowship of the Ring

سه پادشاه در اقليمی بگنجند ،
اگر اقليمی بماند



***


Sunday, June 22, 2008

دو قدم مانده به شب ،
مردی را ميبينی با دست ،
دم در ايستاده !
و به ميهمانان آه تعارف می کند
بيخود زور نزن !
اگز سهمت باشد به تو هم ميدهند ،
ليک می توانی آنجا دم در منتظر بمانی ،
شايد چندين سالی !
.
.
.
آخر اينجا جشن است !

***

Monday, June 16, 2008

امروز که داشتم ميومدم سر کار ،
توی بزرگراه مینی بوسی رو ديدم که
همه با پرچمهای آبی از پنجره هاش آويزون بودن بيرون
و هوار ميکشيدن
و برای اونايی که لباس آبی تنشون بود دست تکون ميدادن
و انگار که هيچ غمی تو دنيا ديگه ندارن
و نميدونم چرا يه دفعه ياد اون کالسکه ای افتادم که
پينوکيو و دوستاشو سوار کرد
و به شهر بچه ها ميبرد
جايی که بچه ها آزادن
و فقط بازی میکنن و میخورن و میخوابن
و ...

باز آه کشيدم !

***

Friday, June 13, 2008


قله آن سنگ نشان است که ره گم نشود






***

Saturday, May 31, 2008

حال دانستم که چرا تنبور بر من حرام است
پيرم کرد

***

Wednesday, May 28, 2008

HighWay

آی رفيق !
مواظب باش کلاهی که سرت گذاشته ام زير پايت گير نکند
خدای نکرده زمين بخوری

***

Thursday, May 22, 2008

Fragile Dreams

رفتم
ولی نميداستم
وقتی می آيم
طعم روح ميدهی
ای شب من !

***

Sunday, May 18, 2008

همانا انسان طغيان میکند
وقتی بنزين سوپر ميخورد

***


Sunday, May 11, 2008

رفيقا !

آنرا که دادی ابتلا دادی
و آنرا که ندادی مکافات دادی

خُنُک آنکه دادی و بازفرستاد

***

Nostalgicia !

سلام
بعضی وقتها اينقد نوستالژ ميشم که
اگه همين الان حضرت شجريان و اقبال آذر و جيمز هيتسفيلد
به آهنگسازی حضرت انيو موريکونه و تار حضرت شهناز و لطفی و حسين عليزاده
و غزل حضرت سايه
با کارگردانی حضرات سرجيو لئونه و کوبريک و کاپولا و هيچکاک
زير آبشار دوقلو با هم کنسرت بیات اصفهان اجرا کنن
حالم همينه که هست
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآه !

اين آب آتشين ديريست ره به حال خرابم نميبرد

***

Tuesday, May 06, 2008

اندر سنجيدن مرام سعی و خطا حرام است
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی مراميان ! مرامتان را به مباهله می طلبم !

***

Tuesday, April 29, 2008

Deep Yellow Post !

آقا من به چه زبونی بگم اين چيزايی که مينويسم
هيچ ربطی به زن گرفتن و شوهر کردن و اين چيزا نداره !

اصلاً حالا که اينطوره در همين لحظه
از همه دوستانی که موارد زير رو دارا ميباشند ،
شخصاً خواستگاری ميکنم :

1 ـ عرب باشه
2 ـ لر باشه
3 ـ وحشی باشه
4 ـ شب باشه
5 ـ آب نخوره
6 ـ شنا بلد باشه
7 ـ آی پاد باشه

***

Saturday, April 26, 2008

شب آهستان کم کمک به پايان نزديک ميشود
آه ازين سکوت سوت و کور ناجوانمرد !

***

Saturday, April 19, 2008

مردانی از جنس سايه !
بياساييد !
سالهاست که ديگر ازين ديار شبی گذر نمی کند .

***

Friday, April 18, 2008

َّHi Mom !

Have U Ever Been a Mystic Night ?!
It's about centuries that night has been over

***

Monday, April 14, 2008

Let's Vomit !

به زيردستت که نگاه ميکنی حالت از خودت بهم ميخوره
که تو اينهمه داری و اون بيچاره آويزون

به بالادستت که نگاه ميکنی حال از خودت بهم ميخوره
که لنگ 100 تومان پول وام اين ماهی
و اون همينجور خرج ميکنه

بخودت که نگاه ميکنی مغرور ميشی
و يه دفعه موقع پايين اومدن از نردبون
10 تا پله آخرو يکی ميکنی و با مغز ميای زمين
و باز حالت از خودت بهم ميخوره که اينقد باد کردی

خجالت نميکشی ؟؟!!! هوم ؟!!!
برو گمشو ! لر حال بهم زن !

***

Saturday, April 12, 2008

Come On ! Swear It !

حافظ دوباره خل شد :
نيست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم ازينجا ببرد


چکار کنم ؟! نه ! چکار کنم ؟!
دست از سرم بر نميداره اون مادر آمرزيده
بايد دوباره پاشم برم اونجا ببينم حرف حسابش چيه !
فقط يادت باشه !
به شرفت قسم بخور که اگه اومدم کله ام رو بکنی زير آب نگه داری !
اوکی ؟!

***

Thursday, April 10, 2008

Me ?!!! Adam's Heir ??!!

اصلاً فکر کن پرچم هل من ناصر نسل به نسل گشت و رسيد به تو ،
چيکارش ميخوای بکنی ؟!!!
نه ! خداييش ؟؟!!!
هوم ؟؟

***

Thursday, April 03, 2008

The Ultimate N.F.A. Forever



تا حالا
روز عيد قربان
روبروی ضريح حضرت امير
با آی پاد
نصرت فاتح عليخان گوش دادی ؟؟!!

کاشکی يکی اونجا بود منو مثل گوسفند قربونی ميکرد !

***

Thursday, March 27, 2008

Saint Torturing Anger !


برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله​ای با بت پرستی می​رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را


اينم وضع ما !!
نفهميديم بالأخره بت پرست يا بت شکن ؟!!
مولانا يا ابوسعيد ابوالخير ؟؟!!
سه تار يا تنبور ؟!!
هوم ؟؟!!
فی الواقع اين وحدت وجودی بدجور خودآزاريم ميده چندوقته !


***

Thursday, March 20, 2008

OHHH ! Holy What !

فرق 2 تا لر چقدر ميتونه باشه ؟!!!!
هوم ؟!
فکر کن نشستی توی خونه و داری ذکر ميگی
که يه دفعه اون که داره از سالن آرايش 7000 تومانی برميگرده
بهت زنگ ميزنه تا بياد
و از توی ماشينت
کفش و لباسهای با برند اوريجينالش رو برداره

***

Sunday, March 16, 2008

Oh Dear ! That Way pls !

اين منم !
تمام قد !









هيچی نميبينيد ؟!!!
خوب نبايدم ببينيد !
چون منيتی وجود نداره .


***

Wednesday, March 12, 2008

Natural Born Sonny





ال : شرکت در انتخابات را يک وظيفه می دانم .

***

Tuesday, March 11, 2008

خيلی وحشی شدم چند وقته !
حالم داره بهم ميخوره !
تا حالا شده توی خواب با غول بازی قلعه ی ولف اشتاين روبرو بشيد و اون به سمتتون يه خمپاره شليک کنه
و به شما بخوره و با توکل به خدا هيچيتون نشه ؟!!
و بعدش ياد آيه 75 حزقيل بيافتيد ؟!

واقعاً خدا يه چيزی ميدونه که به آدمای بی جنبه مقام پيامبری نميده !

***

Thursday, March 06, 2008

Gone With the eeeeeeeeee ...... Some Thing !

مسير سرداب باز شده ، بُعد 3 ام در جريانه
متأسفم !
برای تمام اعصار تاريخ

***
اين نوشته ها رو برا خودم نوشتم ، نميدونم بفهميد يا نه !!! نفهميديد هم مهم نيست ، چون بعضی موقعها ندانستن بهتر از دانستنه


Sunday, March 02, 2008

Comfortable Silence !

فکر کن نشستی توی قهوه خونه و املت داری ميخوری ، يه دفعه مش حسين که فکر ميکردی جز چايی گذاشتن کار ديگه ای بلد نيست و تنها حرفی که ميگه اينه که سلام مخلصيم ، بياد بغل دستت بشينه ، يه دی وی دی پلیر لپتاپی باز کنه و شروع کنه درباره هد اون که نميدونم چی چی شده کار نميکنه بايد بدمش سرويس و اين حرفا حرف بزنه ،
اين سکانس به خودی خود اينقدر تأثير گذار بود که اگه همون موقع يه دی وی دی از کارای دهه ی 50 مارلون براندو رو ميذاشت و درباره پرداخت کاراکتر براندو تو اون فيلمها حرف ميزد ، خيلی برام مهم نبود
و ناخودآگاه من رو ياد آدمايی انداخت که بيشتر روزگارشون رو در سکوت بسر ميبرن ولی اگه حرف بزنن بيچاره ای !

***

Saturday, March 01, 2008

Going to Go !

اصلاً ميفهمی یرزقه من حيث لا يحتسب يعنی چی ؟
يعنی اينکه ديشب همينجور که داری ميری يهو يه
HUMMER H1 alpha
بدون فخرفروشی از کنارت بخرامه و دور شه و بعد يهو بری و يک ساندويچ کتلت و کوکو سبزی بخوری
و اگه فهميدی تو هم برو بخور ، فقط يادت باشه به خودت مغرور نشو ،
اگرم نفهميدی بدون که هنوز نوبتت نشده بفهمی و بايد فعلاً پيتزا بخوری


***

Thursday, February 28, 2008

Keep Going !

هميشه فکر ميکردم وقتی روی دايره حرکت ميکنی ميرسی سر جای اولت ، غافل از بُعد 133 ام و 3 ام

الان که دارم به اين فکر ميکنم يه موتوری از بغلم رد شد و با صدای بلند قاهقاه خنديد

خوب حتماً خنده داره دیگه !

***


& When U Gone , Stay Gone or U be Gone


حالا فهميدی وقتی ميگم اينقدر ميری ميررررررررررری تا ميری يعنی چی ؟؟!!!!
فهميدی ؟!!!
پس برو که رفتی !
منم ميرم !

خدافظ


***


Tuesday, February 26, 2008

با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی
هوم !!!؟؟؟؟

***

Wednesday, February 20, 2008

Let's Get It Over with !

به ناگه درکی وحشی مرا بلعيد

و دريافتم

فلا يشتَهی ما لا يجد (1)


***
1 ـ هرآنچه را نمي يافت اشتهايش را هم نداشت


Saturday, February 16, 2008

Monday, February 11, 2008

خدايا نميدانم که

ميدانم و نميدانم که ميدانم

يا

نميدانم و فکر ميکنم که ميدانم

***


Wednesday, February 06, 2008

SOS !

بعد از خوندن اين جمله به هيچ وجه متن زير رو نخونيد  ، اگر قدرت اراده داريد !



حال که خواندی بدان که هيچت حاصل نشد ،
جز وسواس خناس که در سينه ات سرکشی می کند  ،
ما نيز مبتلاييم  ،
پس چگونه است که خواندن اين حسرت است و نخواندنش حسرت ؟!
پس  همان به که باز  خموش  !

***


Saturday, February 02, 2008

Sin City

اصلاً ميدونی کافر يعنی چی بيچاره ؟؟؟

يعنی اينکه رحمت خدا رو يواشکی قايم کنی ، حالام که قايم کردی ديگه
رحمــــــَــــــــــــت نيــــــــــــــــست !!


! No Response to Paging

« دهنت سرويسه جــــــــــــــوجه ! »

***



Sunday, January 27, 2008

SHUUUUUUUT UUUUUUUP me !

     حال که جناب اميرالحکايتی بر کتابت سفرنامه عتبات همت گماشت ، ما نيز حسن کار آن ديديم که بر تدوين خاطرات عزم عازم بداريم ، ليک ای عزيز بدان که اين کتابت آن کتابت نبُوَد . سفارشت ميکنم که آن بخوانی و اين نخوانی ، چرا که بر ما دشنام روانه خواهی کرد .

ديباچه ـ وارد بين الحرمين که بشی ديگه کار تمومه چون ديگه نميتونی بيای بيرون ، مگه اينکه دست و پاتو بگيرن با لگد بندازنت بيرون ، اول که ميری تو بين الحرمين سرت گيج ميره ، چون هی سرت چپ و راست ميشه ، نميدونی کدوم طرف رو نگاه کنی ، اينقدر چپ و راست ميشیییییییییییییییی که چپ و راست ميشی ، همينجور که چپ و راست ميشی ، چپ و راست ميشی ، بعدش يه دفعه تصميم ميگيری که کدوم ور بری ، چپ و يا راست و تازه اين ميشه مقدمه ی اول بدبختی ! اگه بری حرم امام(ع) ، بهت ميگن که اول برو پيش عباس برادرم ! اگه رفتی حرم عباس ميگه که برو پيش مولايم حسين ! بعدش ميای حرم امام ، ميگن که باز که اومدی ، برو به برادرم عباس ادای احترام کن ، بعد ميای پيش عباس ميگه تا مولايم حسين رو نديدی پيش من نيا ، و اين قضيه همين جور ادامه داره و همينجور ميری اين حرم ميری اون حرم ، اينقدر ميری ميری ميری تا ميری ، بعدش همينجور که ميری ، ميری ، البته منم اولش فکر کردم که مثل سعی بين صفا و مروه است ، ولی يه فرقی داره ، صفا و مروه رو که سعی ميکنی بار هفتم به آب ميرسی ، يعنی همون چيزی که دنبالش بودی ، و تموم ميشه ، ولی اينجا ميری ميری تا به آب برسی ، به آب که رسيدی تازه اولشه ، دهنت سرويسه ! ميخوای آاااب بخوری ؟؟!!! اونم توی حرم عباااااااااااااس ؟؟!!! خجالت نميکشی عباس آب نخورده تو بخوری ؟!!!! ميخوای تو حرم امام حسين آب بخوری ؟؟!!!! امام تشنه اس !!! خفه شو ! بريزش زمين ديوونه !!! اصلاً بيخود کردی برداشتيش !! برو از عباس معذرت بخواه ! ميری پيش عباس ميگه من چيکاره ام ؟!! امام اونجا تشنه وايساده ، بايد از اون معذرت بخوای ! و .................


Friday, January 25, 2008

آيا ميزبان ديده ای که پيش پای ميهمان خود را قربانی کند !

***


Tuesday, January 15, 2008

Sad But True !

عصر ـ ارتفاع صخره ای لب دریا ـ وزش باد ـ کِرين از واید به کلوز آپ
ــ آذرباد از پرواز فرود مي آيد و کنار من مي نشيند
آذرباد : سلام
من : سلام آذرباد ، برگشتی ؟
آذرباد : ساعتی می شود
من : از مولايم حسين چه خبر داری ؟
آذرباد : آنجا بودم
من : بيشتر بگو
آذرباد : در حال بيرون آمدن از خيمه بود ، روی دو دستش چيزی بود که بالا گرفته بود ، از فاصله 1000 پايی نتوانستم تشخيص بدهم
آذرباد : به ناگه تيری به سمتش فرود آمد و بر آن نشست
من : آری ! عبدالله است ، کودک شش ماه اش
آذرباد : يعنی او را کشتند ؟
من : به شهادت رسيد
آذرباد : چگونه توانستند کودکی را چنين وحشيانه جان بستانند ؟
من : نميدانم
آذرباد : چرا مولايت او را به کارزار برد؟
من : نميدانم
آذرباد : اگر تو آنجا بودی چه ميکردی ؟
من : نميدانم

***

Saturday, January 12, 2008

Let's Go !

يه صاحب هيأتی ميگه : موقع غذا دادن که ميشه تا جايی که مردم ميان ، کسی رو رد نمی کنيم و به همه غذا ميرسه ، بمحض اينکه گفتی بسه غذا تمومه


***

Friday, January 04, 2008

Once Upon a Time in Paradise...

حال که ديدار يار حاصل آمد و عزم بازگشتن سوی ديار ، خواهشی نيست جز ديدار يار



***