Saturday, November 11, 2006

as Less Sensitive as Possible

چه غريب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار ياری ، نه ز يار انتظاری

غم اگر به کوه گويم بگريزد و بريزد
که دگر بدين گرانی نتوان کشيد باری

دل من ! چه حيف بودی که چنين ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

...

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران که رها کنند ياری

ه .ا . سايه
***