Sunday, December 31, 2006

AMENO !

يک ـ روز عيد بود . رفت روبروی تابلوی عکس مسجدالحرام روی ديوار ايستاد و دو رکعت نمازخوند . بعدش با هم مشغول صحبت شديم . همين جور که حرف ميزديم گفت يه صلوات و يه فاتحه برای شريعتی بفرست . بعد کتاب هبوط در کوير رو برداشت و يه تفأل زد ، اين جمله اومد : " اسماعيل من ! آرام و صبور جان بسپار ! " . خيلی تعجب کردم . گفت يه صلوات و فاتحه ی ديگه بفرست . بعدش کتاب زن رو برداشت و باز کرد ، اوّل صفحه اومد : " نخستين قربانيش که در کنار اين معبد ذبح شد ... . ". داشتم از تعجب شاخ در مياوردم . برای بار سوم گفت يه صلوات و فاتحه ی ديگه بفرست ، اين دفعه کتاب حج رو برداشت و باز کرد : " و اکنون دو رکعت نماز در مقام ابراهيم " . آقا من که ديگه عقلم به جايی قد نميداد . بلند شد و روبروی تابلو دو رکعت نماز خوند و گفت : " من که حجّم رو رفتم " ـ به نقل از وبلاگ آذرباد مورخ 25 بهمن ماه 1381

دو ـ ای قوم بحج رفته کجاييد کجاييد / معشوق همينجاست بياييد بياييد ـ کنايه از اينکه 1.5 ميليون رفته تو پاچتون بلند شديد رفتيد اونجا

سه ـ يه پيرمرد حدوداً 70 ساله ، يه پيرمرد حدوداً 90 ساله رو کول کرده داره ميبره برای رمی جمرات

سه ـ يک مرد سياه پوست توی مشعر داره پسر 4 ساله اش رو تقصير ميکنه يعنی موهاشو از ته ميتراشه