Sunday, March 02, 2008

Comfortable Silence !

فکر کن نشستی توی قهوه خونه و املت داری ميخوری ، يه دفعه مش حسين که فکر ميکردی جز چايی گذاشتن کار ديگه ای بلد نيست و تنها حرفی که ميگه اينه که سلام مخلصيم ، بياد بغل دستت بشينه ، يه دی وی دی پلیر لپتاپی باز کنه و شروع کنه درباره هد اون که نميدونم چی چی شده کار نميکنه بايد بدمش سرويس و اين حرفا حرف بزنه ،
اين سکانس به خودی خود اينقدر تأثير گذار بود که اگه همون موقع يه دی وی دی از کارای دهه ی 50 مارلون براندو رو ميذاشت و درباره پرداخت کاراکتر براندو تو اون فيلمها حرف ميزد ، خيلی برام مهم نبود
و ناخودآگاه من رو ياد آدمايی انداخت که بيشتر روزگارشون رو در سکوت بسر ميبرن ولی اگه حرف بزنن بيچاره ای !

***