خالم تعريف ميکرد سال 51 که با مادربزرگ و پدربزرگم رفته بودن حج مکه هنوز بافت قديم خودش رو داشت
ميگفت : برای رمی جمرات که رفته بوديم ، مادربزرگت سنگ جمع کرد و به جمره عقبی ميزد
بعد که ديد سنگ جواب نميده جمره رو گرفت رفت بالا، دمپاييشو در آورد شروع کرد زدن
عربها هم که اين صحنه رو ميديدن تشويقش ميکردن
خدايا شکرت
|